مىدونی دخترم، گاهی، دقيقاً تو سالهایی كه قلبت سرشاره از احترام و رعايت، از انگيزه و از شور و شعف، شايد برای يک لحظه خودت رو تو احاطهى نآميدی و تاريكی و دلشوره ببينی، بترسی، به خودت و باورها و روياهات شک كنی، قلبت رو شكسته و ناآروم ببيني و از خودت بپرسی كه كجايی و روح ِ دلنازکت سرگشتهی كدوم سرزمينهاست؛
دخترم، مَحياى من، توی اين لحظهها، به آيينه نگاه كن، به چشمهات نگاه كن، به چشمهايی كه معناى هر لحظهی زندگیان؛ به مژههات نگاه كن كه برای هر كدومشون درختی كاشتم؛ نگاه كن به موهات، ببين داستانها و شعرهايی كه با دستهام نشوندم روی پيچ و تابشون و با هر باری كه میبافتمشون، به زندگی بر میگشتم؛ ببين خودت رو مسيحای من، خودت، كه بىپروا فاتح ِ جنگها بودی هميشه، كه دليل ِ زندگیها هستی، كه پُر از زيبايی و مهر و احترامی.
دخترم، توي تاريکترين لحظهها، وقتی كه به خودت نگاه میكنی، گاهی، پسری رو ببين كه سالها قبل از بودنت، توی شلوغی و همهمهى زندگی، با همهی وجودش مشغول ِ نوشتن ِ كلمههاييه كه يادآور ِ خودت باشن به تو، تا بدونی و باور كنی كه سزاوارترين و زيباترينی، برای خوب بودن، برای تونستن، برای پرواز كردن و برای، رسيدن.
آوا، اسم ِ توست دخترم؛
آوائى که همراه ِ همهی ثانيههای اين هزاران سال ِ من بوده؛ نجوایی که همراه ِ روح ِ من شد تا که هجوم ِ درد و تاریکی، اون کنج ِ محجور ِ قلبم که مأوای ایمان و مهر و توجه ِ رو، به یغما نبره. اسم ِ تو زیباست دخترم، و تأویل ِ آوا بودنت زیباترین معنای دنیای من. همین حالا، همین روز که قلبم از هجوم ِ بیامان ِ واقعیت ِ تلخ ِ این دنیا که نکنه یکروز نبینمت، بغلت نکنم و این نامهها رو دونه به دونه برات نخونم، پُره از غم و اندوه و ترس، اسمت رو صدا میکنم، اسمت رو صدا میکنم و توی دلم زیباترین ترانهها رو برات میخونم، تا که آروم بگیرم و حقیقت ِ بودنت رو بیشتر از هر روز ِ دیگهای توی قلبم، حس کنم.
# میدونی، بیشتر از هر زمان ِ دیگهای انگار، آهنگ ِ اسم ِ مرا صدا کن ِ آندو رو برات میخونم.
اینجا گوش کنیم.
درباره این سایت