محل تبلیغات شما
یادمه اون موقعا که روحم رهاتر بود و نقاشی می‌کردم، بیشتر وقت‌ها یه درخت رو می‌کشیدم؛ فرقی هم نداشت با آب‌رنگ یا مداد، در هر حال یه صنوبر ِ بزرگ بود وقت ِ بهار، یه دشت ِ سبز و پس‌زمینه‌ی کوه‌های دور‌دستی که روی قله‌هاش هنوز برف بود. می‌دونی، وقتی می‌خواستم تصورت رو نقاشی کنم، تو رو میذاشتم پشت ِ اون درخت، در حالی که تکیه دادی بهش و موهای بلند ِ خرمایی رنگت رها بود توی دست‌های باد. قشنگ‌ترین و ملموس‌ترین تصور ِ من از تو، توی نقاشی‌هام، حالت رقصنده‌ی موهای تو

يادآور ِ خودت به تو

زیباترین حقیقت ِ دنیاها

صنوبرهای یاد ِ تو

ِ ,رو ,تو ,یه ,موهای ,توی ,که تکیه ,تکیه دادی ,حالی که ,در حالی ,درخت، در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محسن سفیدگر نوین الکترونیک جبرا